بر روی روز افتادن

«لغت نامه دهخدا»

[بَ یِ اُ دَ] (مص مرکب) بخیه بر روی کار افتادن. ظاهر و آشکار شدن. از نهان برآمدن. فاش شدن. برملا شدن :
غم جگرسوز است منع چشم گریان چون کنم
راز چون بر روی روز افتاد پنهان چون کنم.
لسانی (از فرهنگ خیام).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر