«لغت نامه دهخدا»
[بَ یِ اُ دَ] (مص مرکب) بخیه بر روی کار افتادن. ظاهر و آشکار شدن. از نهان برآمدن. فاش شدن. برملا شدن : غم جگرسوز است منع چشم گریان چون کنم راز چون بر روی روز افتاد پنهان چون کنم. لسانی (از فرهنگ خیام).